گزیده ای از کتاب:
لیبی خواب دختر بچه ای را دید. قبلاً هم خوابش را دیده بود. مثل قبل، شکم دختر کوچولو را بوسیده بود و عطر ضعیف شیر شیرین را استشمام کرده بود. بینی اش را به پیراهن نخی نازک کوچکش مالیده بود. موهایش در دستهای کوچک مشت شده اش بودند و تا زمانی که مادر و کودک از شادی مطلق به خنده افتادند، دخترک موهایش را می کشید.
لیبی به فکر فرو رفت. کوچولو، تو در آینده کی میشی؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.