گزیده ای از کتاب:
وقتی به خانه رسید، وحشت زده از فیلومنا، خدمتکار مادام العمرشان پرسید که در غیاب او چه فاجعه ای رخ داده است که پرندگان را از آواز خواندن در قفس بازداشته و گلهای آمازونی، سبدهای آویزان سرخس و گلدسته های انگور آبی حیاط، همگی نا پدید شده اند.
فیلومنا به او یادآوری کرد که آنها را به پاسیو برده تا از باران لذت ببرند، درست همان گونه که آنا ماگدالنا پیش از رفتنش دستور داده بود. با این حال چند روز طول کشید تا آنا ماگدالنا متوجه شد که تغییرات مربوط به دنیا نیست، بلکه مربوط به خودش است…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.